English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1161 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English] U مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
Queen's English [King's English] <idiom> U [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
to push your luck [British English] to press your luck [American English] U زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
in other words <idiom> U به کلام دیگر
in other words <adv.> U به عبارت دیگر
In our other words. U بعبارت دیگر
in other words <adv.> U به کلام دیگر
of few words U کم حرف
in so many words U با عین این کلمات
in so many words U عینا
words U الفاظ
they had words U باهم نزاع کردند
they had words U حرفشان شد
the f. words U کلمات زیرین
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
Acrimonious words کلمات تلخ و نیشدار
swear-words U کفر
He is too stingy for words. U دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
swear-words U ناسزا
swear-words U فحش
four-letter words U واژهی قبیح
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
to play upon words U جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
words are but wind U حرف جزو
words are but wind U هواست
words in contracts should U الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
words of limitation U الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
your words offended her U از سخنان شمارنجید
buzz words U رمز واژه
buzz words U لغت بابروز
four-letter words U واژهیچهار حرفی
to eat ones words U سخن خودراپس گرفتن
They have had words ,I hear . U شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
war of words U بحث وجدل
to help with words and deeds <idiom> U با پند دادن و عمل کمک کردن
take the words out of someone's mouth <idiom> U سخن از زبان کسی گفت
choice of words U بیان
choice of words U کلمه بندی
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
play on words <idiom> U بازی با کلمات
eat one's words <idiom> U حرف خود قدرت دادن
You mark my words. U این خط واینهم نشان
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
You took the words out of my mouth. U جانا سخن از زبان ما می گویی
A dictionary tell you what words mean . U فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
He told me in so many words . U عینا" اینطور برایم گفت
You mark my words . U ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
war of words U منازعه
The two are rhyming words . U این دو لغت هم قافیه هستند
In the words of Ferdowsi … U بقول فردوسی
choice of words U جمله بندی
he was provoked by my words U از سخنان من رنجید
play on words U جناس
play on words U تجنیس
code words U کلمه رمز
code words U کلمات رمزی
acceptance by words U قبول قولی
apt words U ابرو
big words U لاف
imitative words U مورموریاغرغر کردن
big words U حرفهای گنده
apt words U مجرای اب
i ran the words through U ان کلمات را خط زدم
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
imitative words U واژههای تقلیدی
reserved words U کلمههای رزرو
control words U کلمات کنترلی
reserved words U کلمههای محافظت شده
reserved words U کلمات ذخیره شده
put into words U به عبارت دراوردن
precatory words U عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
play upon words U جناس بکار بردن
to be sparing of words U مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
to i. from somebodies words U از حرفهای کسی استنباط کردن
the a.of boreign words U اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
Her words are empty of meaning. U حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
to pour out abusive words U سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
This knife is too blunt for words . U این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
To bandy words . to argue. U بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
Bluntly. Without mincing words. U صاف وپوست کنده
To argue ( exchange words ) with someone . U با کسی یک بدوکردن
he took my words in good part U سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> U با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
I didnt mince my words . I put it very well . U قشنگ حرفم رازدم
Actions speak louder than words . U دو صد گفته چونیم کردار نیست
Mark my words . Remember what I told you . U یادت باشد چه گفتم
To speak firmly . Not to mince ones words . U محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
fair words butter no parsnips U به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips U بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Fine words butter no parsnips. U از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine words butter no parsnips <proverb> U از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
To put the words into someones mouth. U حرف توی دهن کسی گذاشتن
action speaks louder than words <proverb> U دو صد گفته چون نیم کردار نیست
His deeds fail to square with his words. U عملش با حرفش نمی خواند
To put the words in somebodys mouth. U حرف دردهان کسی گذاشتن
He left fily a few choice words. U چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
a man of words and not of deeds is like a garden full of weeds <proverb> U با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
English U بانگلیسی دراوردن
old english U زبان انگلیسی قدیم
after the english f. به سبک انگلیسی ها
the english U انگلیس ها
English U انگلیسی
English U گردش فرفرهای گوی بیلیارد
the english U انگلیسان
English U مربوط به مردم وزبان انگلیسی
british english U زبان انگلیسی رایج درانگلستان
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
english garden U پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
English bond U آجر چینی انگلیسی
English cottage U خانه ویلایی
how can I learn English U چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
american english U زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
English altar U محراب انگلیسی
Pidgin English <idiom> U انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
body english U چرخش بی اختیار
to tutor somebody in English U به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
king's english U انگلیسی اصیل
english woman U زن انگلیسی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
his english is weak U مایه انگلیسی اوکم است
He is good at English. U انگلیسی اش خوب است
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
structured english U انگلیسی ساخت یافته
in plain english U پوست کنده
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
english opening U گشایش انگلیسی
natural english U گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
king's english U اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
English breakfast U یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
English stick U عصایانگلیسی
English loaf U نانانگلیسی
in plain english U به انگلیسی ساده
english speaking U انگلیسی زبان
english shepherd U سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english setter U نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
english self taught U خوداموز انگلیسی
english mercury U اسفناج صحرایی
english horn U نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english billiards U با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english system U سیستم انگلیسی
english system U سیستم اینچی
english thread U پیچ و مهره انگلیسی
english billiards U بیلیارد انگلیسی
english sonnet U غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
boondoggle [American English] U وقت بیهوده گذرانی
to labor [American English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to labour [British English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
peter [American English] U دودول
verbiage [American English] U جمله بندی
pursuer [Scottish English] U شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English] U خواهان [قانون]
peter [American English] U آلت تناسلی بچه
peter [American English] U دول
verbiage [American English] U بیان
verbiage [American English] U کلمه بندی
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
shakedown [of something] [American English] U تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
operative [American English] U جاسوس
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
plowman [American English] U شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
Colors [American English] U رنگها
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
turnover [British English] U فروش [اقتصاد]
groundhopper [British English] U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
The English - speaking world. U دنیای انگلیسی زبان
to call [up] somebody [American English] U به کسی زنگ زدن
I benefited greatly from the english course. U از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
The English speaking-countries. U کشورهای انگلیسی زبان
english toy spaniel U نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
english speaking people U مردم یا ملل انگلیسی زبان
english hand balance U بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
to enroll [American English] U خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ]
In simple (plain) English. U به انگلیسی ساده
on the installment plan [American English] U به اقساط
football fan [American English] U طرفدار فوتبال آمریکایی
payment by installments [American English] U قسط
payment on account [American English] U قسط
to post a letter [British English] U نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] U نامه ای را با پست فرستادن
Football pool [British English] U قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
football fan [British English] U طرفدار فوتبال
Recent search history Forum search
1frangible
3reza afshar
3reza afshar
3reza afshar
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com